چهره در نسبت با کل بدن، در بازنمائی هویت انسان و تصویری که از خود دارد نقش اصلی را بازی میکند. در سلفپرترههای معلّقِ من امّا، این ویژگیِ نشانگانی و دلالتی خود را از دست داده و بیشتر به هذیان شبیه است.
روزها خیره به چهرهام شدم! به مرور به جای دیدن چشم و دهان و صورت، سطوح و خطوطی دیدم که چشم و دهان و صورتم نبود…. بیگانهای بود از من…… کیستم من؟
ـمننمنمـ
من نمنم
مَنْ نَمَنْام(اَم=هستم/ نَمَنْ=جزْ من، غیرِ من، دیگری/ من نمنْ هستم)
منِ نَمن-َم(-َم= ضمیرملکی/ مَنِ نَمَنِ مَنْ)
من؟نه!من-َم!(نه!=انکار، نفی)
مَنَّ منم(منّ=مِنّت گذاشتن)
مَ نمنم(مَ=صدای بز)
من نَمنَم(نَم=رطوبت)
مَ نه منم
منم
من
مْ
ن
طرحی نگرورزانه بر روشِ طراحیِ سلفْپرترههای معلّقِ ـمنمَنمْـ