نمایشگاه چیدمان «جان پناه» تا 12 بهمن در گالری«دیدار» پناهگاه شماست
عادل امیری
چراغ یک گالری دیگر در شب های سرد زمستانی اصفهان که کوره خورشید همچون چراغ ما نمیسوزد، با برگزاری نمایشگاه«جان پناه» که شرحی سوزناک از بی پناهی نوع بشر است افروخته شد و بدین سان بربساطی که بساطی نیست، یک گالری دیگر افزوده و افتتاح شد. این نمایشگاهِ بی پناه که نخستین بار در زیر آفتاب سوزان خرداد جاری در گالری عمارت روبهروی تهران برگزار شده است، هم اکنون میهمان گالری«دیدار»به مدیریت پروانه سیلانی است و تا 12 بهمن از ساعات 16 تا 20، به جز روزهای تعطیل پذیرای مخاطبانی است که در بورانِ این روزها پی مکانی برای در امان ماندن از زمهریر زمستانی می گردند تا روزی که برف ها آب شود و بنفشه های امید از میان سیم های آهنی و پارچه های تنظیف به کار رفته در سازه های ارائه شده توسط نوشین نفیسی، لاله آیتی، مریم توکلی و مولود اثنی عشری در خیابان توحید، خیابان شهید قندی(مهرداد) کوچه شهید قاسمی(3)، پلاک 3 بشکفد.
لحظه دیدار نزدیک است
حسین منزوی، آن شاعر عاشق پیشه سینه سوخته، مقطع غزل«کرم ابریشم» را اینگونه بر سنگ کوفته است:«چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم/ تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود!» اما نه پریدنی از سر شوق به تماشای آفتاب، بل گریختن از پیله تنگی که نه جای توست، نه جایی جز آنجا پذیرای توست، تنها جان پناهی است تو را، آنچنان که در بیانیه نمایشگاه آمده است:«زنده ماندن و بقا مقصود هر پناهنده، مهاجر و پرنده ای است. از جنگ، سرما و ترس به هر مأمن معیوبی پناه می بریم. جایی دنج، شاید کنج خانه ای موقت و سست، در تعلیقی پیله وار میان ماندن و رفتن. آساییدنی بی قرار در پناه آغوشی نه چندان آشنا و مطمئن. مأمنی که هم تن را می پوشاند و هم آشکار می کند.آنجا که، لانه ای، حفره ای پوسته ای شاید، تنها، پناه جان می شود.»
از ترس چه من به جان پناه افتادم؟
نوشین نفیسی، مریم توکلی، لاله آیتی و مولود اثنی عشری، چهار هنرمند شناخته شده عرصه هنر معاصر اصفهان، در رخدادی نادر و در همکناری و تعاملی زیبا و گفتمان محور، در طول 6 ماه کارِ سخت برای نمایشگاه چیدمان«جان پناه»، ایده های بسیار را به گفتوگو گذاشته، به چالش کشیده، از آنها دفاع کرده و در نهایت آنچه را «ضرورت» می نموده و با روزگار و احوال جهان امروز ما سازگار، ثقل آفرینش 60 سازه سیمی و پارچه ای در گالری دیدار قرار داده اند. 60 شکل هندسی که اعصاب شناسایی ما را، به شرطِ درک، در تشنجی متخلخل فرو خواهد برد. تشنجی که از ترس نبود امنیت در زمانه ای سرچشمه میگیرد که آدمی اش گمان برده است با پنهان شدن در هر سوراخ سمبه ای خواهد توانست تا جانِ بی پناه خویش را از گزند روزگار دون بر حذر دارد؛ اما غافل از اینکه این جان پناه هزار مدخل، اگرچه برای دمی او را از چشمان تیزبینِ خطرسازان پنهان خواهد کرد؛ اما بادهای مصیبت به یقین بر او که چون لانه ای بر سرشاخی می لرزد، خواهند وزید. نوشین نفیسی، نقاش و هنرمند معاصر اصفهانی درباره انتخاب این ایده میگوید:«جان پناه یکی از ساده ترین سازه های مشترک میان انسان و حیوان برای حفظ امنیت و جان در مواقع خطر است» این سازه مصالح خود را از اطراف خویش می جوید؛ چرا که ترسِ جان در میان است و به همین خاطر«حفر گودالی در دل برف، چیدن سنگی چند بر هم و برهم نهادن قطعاتی از چوب می تواند این نیاز را برای دمی برطرف کند». اما چه حاصل که بَدوی است و از آن ترسناک تر، ناپایدار؛ وز همین روست که وجوهی چندگونه دارد«یک وجه آن به نگاهی بسیار ساده؛ اما هستی شناسانه به اشتراکات انسان و حیوان می پردازد و وجه دیگر به شرایط روزگارِ اکنونی: جنگ، مهاجرت، آوارگی و نبود پناهی بر جان افسرده آدمی» و وجوه دیگر نیز بماند برای تماشای اهل نظر؛ چرا که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است!
جان پناهی که پناه نیست
به دیده بسیاری کسان این جان پناه بی پناهی، جان پناهی است که جان پناه نیست؛ زیرا به گاه تماشا در می یابید که چیزی جز سیم های آهنی و پارچه های تنظیف پیچیده در اطراف سیم های آویزان از سقف گالری دیدار، دیده شما را نمی آزارد که درست حدس زده اید. مفهومِ مورد هجوم واقع شده جان پناه و امنیت در این روزگار، مفهومی است به همین نازکی و آونگانی و گسیختگی. کافی است نگاهی به جهان اطرافتان بیندازید و وضعیت ناپایدار زیست آدمی را در جهان معاصر از نظر بگذرانید. همان کاری که لاله آیتی، مریم توکلی، مولود اثنی عشری و نوشین نفیسی انجام دادهاند. آنها«تعلیق، آوارگی و مستقرنبودن آدمی را تجسد بخشیده اند.» درست همانگونه که در نمایشگاه پیشینشان با ایده«گره»، چیزی را بسته و چیزی را گشوده و در زمستان 92 درگالری آپادانا به نمایش گذاشته و سپس راهی خانه هنرمندان تهرانش نمودهاند، در بهار 93 و نمایشگاه«جان پناه»، دومین همکاری این گروه در قالب تعاملی متفکرانه و کم یاب با درون مایه هایی معاصر است. نفیسی می گوید:« هر هنرمند 10 تا 15 اثر در این نمایشگاه ارائه نموده؛ اما همانگونه که ویژگی خاص هر هنرمند، اثرش را از دیگری متفاوت جلوه می دهد، در عین حال، جملگی آثار یک کل به هم پیوسته را نیز تشکیل میدهند.» کلی که در چینش آثار آویخته از سقفِ گالری دیدار، انسانی را برای ما تداعی می کند که به پهلو در فضا خسبیده و از ترس بی پناهی مانند جنینی در بطن مادر، خویش را در آغوش گرفته است. خویشی که از طبیعت برآمده و در قالب نخ های القاجِ پنبه، رنگِ رُناس و چای و رشته های کتانی پارچه تنظیف روایت شده، از تکثر و وحدت به سویِ تنوع و کثرت رسیده و ما را به ادامه راه، امیدوار کرده است؛ همچون زخمی/ همه عمر/ خونابه چکنده/ همچون زخمی/ همه عمر/ به دردی خشک تپنده/ به نعره ای/ چشم برجهان گشوده/ به نفرتی از خود شونده/ غیاب بزرگ چنین بود/ سرگذشت ویرانه چنین بود…
دیدار خویش از چشمِ دیگری
آنکه می بیند و آنکه دیده می شود، دوسوی یک کلافِ به هم رسیده اند. آنچنان که هنرمند و اثر به دیده و دیدار می مانند و گاهی به چشمی سوم که خود و خویش و دیگری را نظاره می کند، جوری که نوشین نفیسی، نقاش معاصر. او درباره این دیده و دیدار می گوید:« نمایش آثار برای من در مرتبه اول حرکتی است که در آن می توانم از خودم و از اثر فاصله بگیرم، بایستم و از فاصله ای معین به تماشای اتفاقی که در من افتاده است، خیره شوم تا درک کنم که “چه و چگونه” آن رخداد، رخداده است؛ بنابراین برپایی نمایشگاه برای من نقطه عطف است، نه نمایش آثار به دیگران» و در مرتبه دوم که بالاتر از این دیده و دیدار قرار می یابد«تجزیه و تحلیل» اثر است. وزهمین روست که اثر تکامل یافته دربرابر مخاطب فهیم به سخن در می آید و برای بسیاری می شود منشأ تامل و تعمق؛ چرا که نفیسی بر این باور است که« اثر هنری باید لایه در لایه باشد تا در گردونه تفسیر، با یک جمله به پایان نرسد»،آن سان که ما در این دیدار با آن مواجه می شویم و آن سان که میتوانستیم جوری دیگر، در بازی نور و حیات با دست ساختههای هنرمندان معاصر شهرمان، از کیفیتی دیگرگونه در نمایش آثار بهره مند شویم؛ همانگونه که نوشین نفیسی میگوید:«همیشه چیزهایی هست که دست تو را باز می گذارد تا دوباره و دوباره آن «اتفاق» را در محیطها و موقعیت های دیگری امتحان کنی.»