نمایشگاه 70 سال سلف پرتره اصغر علاقه بند در گالری دیدار برپاست
عادل امیری
نمایشگاه عکس «از شمال تا جنوب همراه با 70سال عکاسی»، نمایشگاهی از 66 قاب عکس سلف پرتره از اصغر علاقهبند، در گالری دیدار برپاست. اصغر علاقه بند(1313_ اصفهان) عکاس و آوازخوان اصفهانی است که در کودکی با دوربین دوست میشود و در 13 سالگی نخستین دوربینش را می خرد. او عکاسی است که از خود بسیار آموخته و شاید همین در مرکزِ شناخت خود/ego بودن است که اهمیت سلف پرتره ایرانی/ اصفهانی را در حد نام«پدر سلفی» بر ما معلوم میدارد و نشان می دهد که نظریه«حیث خیالی مرحله آینهای» ژاک لکان که دست آویز نقد سلفی شده است، دستکم در این مورد، به جای کـارکـرد انتـقـادی/ضدسرمـایـهداریاش، کـارکردی زیباییشناسانه/نوسـتالژیک دارد. او نخستین عکس حرفهایاش را در فروردین 1329 شمسی از خودش بر می دارد و ماجراهای هاکلبری فینی او از همان لحظه شگفت بر زایندهرود آغاز میشود.
اصغر علاقه بند، از آن جمله انسان هاست که به رویا و ایده شناخت و تشخیص خود در میان آنچه هستی نامیده می شود بسیار اهمیت می دهد. مهم نیست که او عکاس و آوازخوان است، بلکه مهم این است که به گفته لنگستون هیوز، شاعر فقید سیاه پوست، رویاهایش را از دست نداده است. علاقه بند، هاکلبری فینی است که برای کشف خود، محیط های متفاوتی را در میان گستره فرهنگ های جهان تجربه کرده است. گستره نشان شدنِ منِ او در سلفی، از شمال تا جنوب و از سی و سه پل تا مجسمه آزادی در نوسان است. منِ اصفهانی او اینک در هر عکس، نمادی از حاجی بابای ایرانی است که با دوربین می نویسد.
مرا زیبا به یاد بیار
مرا زیبا به یاد بیار/ اینها، آخرین سطرهای من است/ فرض کن که من/ رویایی بودم/ که از زندگی تو گذر کردم…آری، تو گویی اورهان ولی، شاعر ترک، این شعر زیبای عاشقانه را برای رویایِ سلفی اصغر علاقه بند سروده است. برای کسی که 70 سال پیش قصد کرد تا رسانه عکس برای او «تجلی شیوه بهخصوصی از دیدن» باشد تا در گذر زمان، زیبا به یاد آورده شود. لحظه ای شگفتانگیز به سال 1329، در مقابل هنرستان هنرهای زیبا، بر زاینده رود پر خروش بی همتا که سیلاب های بهاریِ فروردین در آن بیداد میکند و اصغر نوجوان، زغوغای جهان فارغ تن یله کرده بر تنه تناور بیدِ خمیده بر آب، دست راست زیر پاشنه سرِ ماشین کرده و دست چپ با زاویه ای قائم افتاده روی لبه جیب راست، با پس زمینه خاکستری و ابری و آجریِ سی و سه پل، لحظه ای منحصر به فرد را از یک نمای خاص از میان تمام لحظات گزینش می کند. او از خود سلفی می گیرد پیش از آنکه سلفی، مدِ روز دنیای قشنگ نو باشد. 70 سال بعد، هاکلبری فین برنده نخست یک جشنواره عکاسی می شود.
سیمای عکاسی در میان جمع
هر عکس همان قدر که به ابژه ای که از آن عکس گرفته می شود مربوط است، به عکاس نیز مربوط میشود. اما اگر خود عکاس نیز عکس برداری شود چه؟ جودی دین، یک نظریه پرداز فرهنگی میگوید:«ما می توانیم نمایش های خودمان را بسازیم و در آن حضور داشته باشیم، بالاخره همیشه نکته سرگرم کننده ای وجود دارد. نکته ای که قدرت دولتی و شرکت ها”دیگر” نیازی ندارند تا برای منفعل سازی و سرگرم نگه داشتن مردم و مختلسازی توجه آنان، هزینه و زحمت ویژه ای را متقبل شوند، چون ما ترجیح می دهیم خودمان این کار را انجام دهیم.» اصغر علاقه بند نزدیک به 80 سال پیش زمانی که چهارسال بیشتر نداشت، نخستین عکس خود را در عکاسخانه شرق به همراه پدر می اندازد و به این ترتیب، نمایش خود را دور از چشم قدرت، تکنولوژی، تفاسیر ایدئولوژیکِ روانکاوانه/فلسفی و شرکت های عظیم چند ملیتی ترتیب می دهد. او سرگرم خویش کاری خویش می شود و محیط عکاسخانه شرق، او را در خود محاط میکند. البته نباید فراموشمان شود که جرقه تکنیکی شروع سلف پرتره های هاکلبری فین ما، از دستان میناسیان به ذهن اصغر نوجوان و از ذهن اصغر نوجوان به دوربین دکلانشور منتقل میشود. علاقه بند در مصاحبه ای با حامد قصری، پژوهشگر تاریخ عکاسی اصفهان می گوید: «آقای میناسیان یک سلف تایمر در اختیار من گذاشت و گفت، هر وقت میخواهی از خودت عکس بگیری با این سلف تایمر بگیر» . عکس آقای هاکلبری فین نوجوان در عکاسخانه شرق چاپ می شود و آنقدر مورد توجه ابوالقاسم خان جلا قرار می گیرد که آن را رنگی کرده، در سایز 20 در 30 چاپ نموده و در قسمتی از ویترینش می گذارد.
دور دنیا در هشتاد سال!
کارلو مونگایا، در مقاله «سِلفی: عدسی فردگرای جامعه مصرف گرا» مینویسد: محبوبیت سلفی را شاید بتوان با توانایی اش برای دادن یک حس کلیت در بحبوحه تجربه بیگانه و چند پاره از دنیای بحران زده امروز دانست. سلفی ها عمدتا جزو قلمرو طبقه متوسط هستند.» پروفسور داریل مندوزا، استاد فلسفه دانشگاه سان کارلوس نیز معتقد است که می توان سلفی ها را به عنوان شیوه جدیدی برای جستوجوی بازشناسی(recognition) در این دوران دیجیتال درک کرد. حال از پس هشتاد سال بی دیجیتال بودن، ما مفهوم recognition و cogito «من می اندیشم، پس هستم» دکارتی را با جایگذاری آنها در «من در تصویر هستم، پس هستم» اصغر علاقه بند ترکیب میکنیم و به سوپرهیروهای ادبیات جهان بسط میدهیم. او به صورت توامان هاکلبری فین، تام سایر و فیلئاس فوگِ(شخصیت اصلی دور دنیا در هشتاد روز) فارسی زبان است و توفیری نمی کند که در برابر برج آزادی در تهران به سال 51 باشد یا در برابر مجسمه آزادی در ایالات متحده.
مرجعیت از آن اوست
66 قاب عکس سلفی از اصغر علاقه بند، از میان انبوه سلف پرتره های او به انتخاب حامد قصری در ادامه پژوهش های وی درباره «تاریخ اجتماعی عکاسی اصفهان» گزینش شده است. 66 قاب از 66 محیط متفاوت که روایت های زندگی آقای علاقهبند را مانند «زندگی خصوصی سباستین نایتِ» ناباکوف به ما عرضه می کند. در این عکسها، مهم، اصغر علاقه بند است. سوژه ای که به کمک مکان تعریف شده و هویتِ بیرونی می یابد و با این حال، مرکزیت از آن اوست. وقتی به سیر روایی عکس ها و اتمسفر آنها نگاه میکنیم، در مییابیم که محیط و نشانهها، بهانههای روایی او هستند. او مانند جهانگردی کنجکاو، روزی در جوار مقبره کورش است و روزی پشت به کاخ سفید و نکته قابل توجه نیز همین جاست. اینجایی که همه نشانههای فرهنگی/معماری/ محیطی موجود در عکسها، تــنــها پس زمـیـنـههـایـی برای تـعـریـف سـوژه هستند. سوژه هایی به غایت معمولی، از یک زندگی معمولی که اکنون قسمتی مهم از تاریخ معاصر عکس اصفهان را روایت می کند تا زیبا به یاد آورده شود….شاید هم خوابی زیبا بودم/ توبیدار شدی و من رفته بودم/ مرا زیبا به یاد بیار….