رقیه دبیری، متولد تیرماه ۱۳۲۳، روستای باغ نو، کامفیروز،
از ۶۲ سالگی، خودانگیخته دست به قلم و رنگ زد؛
و با تشویق و همراهی پسرش، جواد دبیری،
رؤیاهای دیرینهاش را روی کاغذ و بوم جان بخشید.
مادر، دختری بود از تبار آرزوهای قشنگ.
تمام زندگیاش در رؤیای خانهای زیبا سپری شد؛
خانهای کوچک، آن بالا، روی تپه، کنار جاده، زیر سایهی بلوطها.
همانجا که زمین، پاییندست توست و آسمان، دستنخوردهترین قاب زندگی.
روحش همیشه در گردش میان طبیعت بود؛
دلش در باغهای «باغ نو» جا مانده بود،
کنار جویهای خنک و لتههای سبزِ کودکیاش.
آرزوهایش ساده و شفاف بود؛
«کنار تلمبهی آب، اتاقی بسازیم، پرچینی بزنیم، سبزی بکاریم
و بگذاریم زندگی آرام و زیبا بگذرد.»
مادر، شاگرد باغهای «باغ نو» و دشتهای کامفیروز بود؛
شاگرد رودها و جویبارها.
درونش همیشه چیزی بود زیبا، جسور و خلاق.
تا آنکه روزی، تمام رؤیاهایش را — جسارت و خلاقیتش را —
روی کاغذهای دمدستی ریخت؛
و از دل آنها، جهانی ساخت:
جهانی سبزتر از تمام درختهای بلوط،
و زندهتر از تمام باغهای کودکیاش.