فریده ملک الکلامی” هنرمند خودآموخته” متولد ۱۳۰۸
بانویی که همواره هنر را در سرلوحه زندگی خود قرار داده است .
پدربزرگ وی معلم خصوصی احمد شاه بوده و لقب ملک الکلامی را به خاطر اشعارش از ناصرالدین شاه می گیرد.
فریده به علت سفرها و ماموریتهای پیدرپی پدر تا کلاس ششم را در خانه توسط مادرش که معلم بوده آموزش می بیند. پس از آن خانواده به تهران نقل مکان میکنند و او در مدرسه انوشیروان دادگر به ادامه تحصیل می پردازد.
در ۱۶ سالگی دیپلم میگیرد، همان زمان پدر را از دست می دهد، سپس در رشته مامایی در دانشگاه تهران پذیرفته میشود.
۲۰ سالگی فارغ التحصیل شده و برای ماموریت به مسجدسلیمان میرود آنجا با دکتر پاکدل آشنا شده ازدواج می کند و حاصل این ازدواج دو فرزند است “پیروز و شیوا که هر دو در آمریکا کار و زندگی می کنند”.
او علاوه بر تسلط کامل به زبان انگلیسی که آن را از کودکی آموخته با زبان اسپانیایی آشنایی کامل دارد و سه کتاب ترجمه کرده است.
شعر میگوید و یک کتاب شعر به چاپ رسانده و تعدادی از آثار نقاشی روی سنگ او اکنون در موزه غیر کتاب کتابخانه ملی تهران نگهداری میشود.
اولین دیدار من با ایشان زمانی بود که از پارچه لباس های قدیمی کوسن هایی بسیار زیبا و دلنشین درست کرده بود .
در این رابطه میگوید: من از وقتی یاد دارم اشیای مختلف اطرافم را جمع میکردم و کاربرد جدیدی به آنها میدادم مثل دکمه، صدف، پارچه ،پرده، رومیزی ،لباس و…
با همین پارچهها تابلویی دارد که آن را به ثبت معنوی رسانده است.
نمایشگاهی که از او مشاهده خواهید کرد، سنگ هایی است که سالها جمعآوری کرده و روی آنها نقاشی کشیده و آنها را به اشکال مختلف در قاب چسبانده و یا با چسباندن آنها به یکدیگر از آنها مجسمه ساخته است .
او اکنون در سن ۹۴ سالگی با ضعف بینایی و بیماری دیگر توان انجام کار را ندارد اما یادگارهای بسیار ارزشمند و زندگی سرشار از تلاش و پشتکار و هنرمندانه او چراغ راهی برای ماست .
برایش آرزوی سلامتی و طول عمر دارم.
پروانه سیلانی۱۴۰۱/۱/۱۴
موقعیت
کیرکیگارد در کتاب «مفهوم ترس» نشان میدهد که ترس،ایجاد کننده یک موقعیت اگزیستانسیالیستی است. اوج حس لمس ترس در خلال یک هیچ دلهره آور است. زیرا در این خلاء و هیچی،امکاناتی نهفته است که لمس آنها همانا لمس آزادی بشری است. از نظر وی، حقیقت ذات انسان در این لحظات هراسناک نمایان برملا می شود. ما ترس نداریم؛بلکه ترس هستیم و از خلال این ترس است که به پارادوکس ایمان و ضرورت ایمان دست مییابیم.«تیفوس لوکرتیوس»شاعر رومی گفته است: «نخست ترس بود که خدایان را آفرید».
ترس احساسی ابدی-ازلی است. از ترس گنگ و عظیم اولیه که فروید آنرا به زمان تولد و جدایی از رحم مادر نسبت میدهد تا ترس های گوناگونی که در ادامه از عقده پنهان و پیچیده ادیپ در ما نمو می کند، ریشه می دواند، تکثیر می شود و از صورتی به صورت دیگر استحاله می یابد. در مقابل، «من» وجودی ما اگر به اشتیاقات اروتیک یا خشن تمنای خویش تن دهد،توسط محیط بیرون یا اخلاق درون (که منشائی بیرونی دارد) تنبیه میشود و یا محکوم به از دست دادن عشق و احترام افراد پیرامون و یا تصاویر درونی پدر و مادر خویش. از اینرو «من» با ایجاد حس ترس و اضطراب، این احساسات را سرکوب میکند، گرچه سرکوب نهایی ناممکن است. هرچند در نظام جانشینی ناخودآگاه ذهن، گاه ترس از حیوانات یا برخی از حشرات، ریشه در ترسی عمیقتر و به جامانده از دوران کودکی دارد اما جدای از ترس های غریزی برای حفظ بقا، پیچیدگی مقوله ترس تا آنجاست که حتی می توان ترس هایی با منشاء ژنتیکی را که در وجود هر یک از ماست برشمرد از احساس ترس در مواجهه با حیوانات در اجداد ابدی تا ترسهای از خشکسالی و خشونت و دروغ.
از منظر روانکاوی فرویدی در حالت هراس (فوبی) یک نوع رابطه مسحورانه/هراسناک، نسبت به یک موضوع خارجی چون هراس از یک حیوان (بیشتر مار به عنوان نمادی پدرانه) ایجاد میشود که فرد را هم دچار ترس و هم اسیر و مجذوب این ترس و اضطراب میسازد. از سویی موضوع روانکاوی لکانی، تبدیل سوژه ترسناک (مار ترسناک خویش) به یک هویت تازه (مار خندان و زیرک خویش) و توانایی تن دادن به تمناهای اروتیکی و عشقی خویش در محیط باز و ایجاد دیالوگ است؛ (نمود بارز این استحاله ها در سینمای دیوید لینچ و خصوصا در فیلم بزرگراه گمشده و جاده مالهلند بخوبی نشان داده شده است)
از دیدگاه پدیدار شناختی (لیوتار) وقتی ما با ترس خویش رو به رو میشویم،به قول مرلوپونتی به ترس مان شکل و تفسیر می دهیم زیرا شناخت از ترس غیر مستقیم است گویی ترس یک واسطه است. ما ترس را میسازیم و در یکایک ترسهایمان،نوعی سناریو دست ساز داریم. از دیدگاه لکان، ما نمی توانیم هر تفسیری و معنای آگاهانه ای به هراس هایمان بدهیم بلکه این تفسیر و معنا بر اساس آرزومندی پنهان در درون هراس مان شکل می گیرد. بنابراین ترس همیشه در عین ترساندن،جذاب و محصور کننده است و در بر دارنده اشتیاق و آرزوی فردی. شاید بتوان گفت ما می ترسیم پس هستیم…
ده آذر 98
باربد درّی
در این نمایشگاه کلکسیون گالری دیدار همراه با آثار تعدادی از هنرمندان مهمان اصفهانی ، برای بازدید و فروش به نمایش عمومی گذاشته شد.
هنرمندانی که آثارشان در این فروش سالانه به نمایش در آمد:
ابوالفضل آقایی – لاله آیتی – مونا آقابابایی – علیرضا اسماعیل پور – پروین اریسیان – مولود اثنی عشری – معصومه امینی – مرتضی بصراوی – زهرا براهیمی – تهمورث بهادرانی – پارسا پاینده – حسین تحویلیان – مریم توکلی – الهام جزایری – سید محمود حسینی – پروین حکیم – گلاره خراسانی – محمد خلیلی – مرضیه خوش فطرت – الهام رفیعایی – هاجر رهگذر – پروانه سیلانی – منوچهر سلطانی – جواد طاهری – فروزان منتظری – صادق فرهادیان – مجید فعال – نسیم مهدوی – فروزان منتظری – عباس میرزایی – علی میرزایی – نوشین نفیسی – زهرا یوسفی
ما را به چشم سَر مبین ما را به چشم سِر ببین
زنده ماندن وبقاء مقصود هر پناهنده، مهاجر و پرنده ای است. ازجنگ ، سرما و ترس، به هر مأمن معیوبی پناه می بریم. جایی دنج شاید کنج خانهای موقت و سست، در تعلیقی پیله وار میان ماندن و رفتن. آساییدنی بیقرار درپناه آغوشی نه چندان آشنا ومطمئن. مأمنى که هم تن رامیپوشاند وهم آشکار میکند. آنجا که، لانه ای، حفره ای،پوسته ای شاید، تنها، پناه جان میشود.